از ابوالادیان نقل است که : من مامور رساندن نامه ها از سوی امام حسن عسکری (عليه السلام) بودم ، در ایّام کسالت آن حضرت خدمتشان رسیدم . نامه هایی به من دادند و فرمودند : به مدائن ببر . تا بروی و برگردی پانزده روز طول می کشد ، روز پانزدهم که وارد شدی ، خواهی دید که از خانه ی من صدای شیون بلند است و بدن من در حال غسل دادن می باشد.گفتم : آقا ! اگر این حادثه پیش آمد مرجع ما بعد از شما که خواهد بود ؟ فرمود : آن کس که جواب نامه های من را از تو مطالبه کند.گفتم : آقا ! یک علامت دیگر بفرمایید .فرمود : آن کسی که نماز بر جنازه ام بخواند و خبر از محتوای همیان بدهد ، امام بعد از من است.این جمله ی آخر را نفهمیدم و از طرفی جلالت و عظمت امام (عليه السلام) باعث شد که توضیح نخواهم.
برخاستم و با امام وداع کرده ، رفتم.بعد از پانزده روز بازگشتم و صدای شیون شنیدم ! در خانه ی امام (عليه السلام) آمدم.دیدم در خانه ی ایشان جعفر ( برادر امام حسن عسکری (عليه السلام) که انسان خوبی نبوده ) ایستاده . به هر حال جعفر کذّاب برادر امام بوده ، پسر امام و عموی امام بوده ولی آدم منحرفی بوده است ! دیدم در آستانه ی در ایستاده و خود را صاحب عزا و جانشین برادر نشان می دهد . من متحّیر شدم ! آیا جعفر می خواهد جانشین امام بشود؟ من هم پیش رفتم و تسلیت گفتم امّا او هیچ جوابی راجع به نامه ها از من نخواست تا اینکه خادم خانه به جعفر گفت : مولای من ! برادرتان را غسل داده اند و کفن بر او پوشانده اند و آماده ی نماز است.شما باید بر او نماز بخوانید. او در مقابل جنازه ایستاد و مردم هم به دنبال او صف کشیدند.همین که خواست تکبیر نماز را بگوید ، دیدم ناگهان پرده ای که مقابل اتاق افتاده بود کنار رفت و کودکی ( چهار- پنج ساله ) امّا بسیار پر هیبت و پر جلالت مانند پاره ی ماه از اتاق بیرون آمد و کنار جنازه ایستاد و با یک فرمان محکم و قاطع ، گوشه ی عبای جعفر را کشید و فرمود : ( تَنَحَّ یا عَمّ اَنا اَحَقَّ بِا لصَّلاةِ عَلَی اَبی )؛ عمو ! کنار بیا ، من سزاوارترم که بر جنازه ی پدرم نماز بخوانم. دیدم جعفر رنگش پرید و بدون مقاومت خودش را کنار کشید و آن کودک ، نماز بر جنازه خواند ! ابوالادیان می گوید : من به دنبال سایر علایم بودم که کسی جواب نامه ها را از من بخواهد.وقتی آن کودک از مقابل من گذشت به من نگاه کرد و فرمود : ( یا بَصرِی هاتِ جَوابَ الکُتُبِ ) ؛ جواب نامه ها را بیاور. من فوراً نامه ها را دادم و او داخل اتاق شد و دیگر او را ندیدم و من این دو علامت را از ایشان دیدم تا این که در همین زمان کاروان قم وارد شدند.این کاروان با امام عسکری (عليه السلام) کار داشتند.آنها روز شهادت امام عسکری (عليه السلام) به سامرّاء رسیدند و با خبر شدند که آن حضرت به شهادت رسیده است.پی جوی جانشین ایشان شدند.مردم جعفر را به آنان معرّفی کردند.بزرگ قبیله با او صحبت کرد و شرح ماوقع را چنین گفت : ما از قم آمده ایم ، نامه هایی داریم ، اموالی داریم (سهم امام) و روش ما این بود : هر زمان خدمت امام می رسیدیم ، قبل از این که نامه ها را بخواند می فرمود : چه کسی نامه ها را نوشته و مقدار پولی را که در این همیان است می گفت ! ابوالادیان می گوید ، وقتی بزرگ قبیله ، سخن از هَمیان { کیسه پول } به میان آورد ؛ من شرط سوّم یادم آمد.بزرگ قبیله به جعفر گفت : شما بگویید این نامه ها را چه کسی نوشته و داخل کیسه چقدر پول است ؟ جعفر رنگش متغیّر شد و برخاست و در حالی که لباس خود را تکان می داد گفت : ( یُریدُونَ مِناّ اَن نَعلَمَ الغَیب ) { عجب مردمی هستند } از ما توقّع علم غیب دارند. در همین حال از درون اتاق خادمی بیرون آمد و گفت : کاروانی که از قم آمده اند نامه هایی دارند که نویسندگان نامه چنین کسانی هستند و در میان همیان ، هزار دینار پول است که ده دینار آن سائیده شده .... بزرگ قبیله اعتماد کرد و نامه ها و اموال را به او سپرد.ابوالادیان می گوید : من راحت شدم زیرا هر سه علامت را دیدم و فهمیدم که امام و ملجأ و مرجع ما بعد از امام عسکری (عليه السلام) همان کودک پنج ساله ی با هیبتی است که هم نماز بر جنازه ی پدر خواند ، هم جواب نامه های پدر را از من مطالبه کرد و هم خبر از محتویات همیان داد.
بحارالانوار جلد 52 صفحه 67
امام عسکری علیه السلام، و فرصت هایی که از دست نرفت
ائمه اطهار علیهم السلام سلسله های یک زنجیرند و هر یک در دوره خود به بهترین نحوی به مسئولیت های امامت پرداخته اند. اگر به کوتاهی عمر پدر و پدربزرگ امام حسن عسکری علیه السلام فکر کنیم، روشن است که شهادت ایشان در سنین جوانی، احتمالی دور از ذهن نبود. آن امام همام به بهترین وجهی از این فرصت کوتاه استفاده نمودند تا تعلیمات مهمی را برای پیروان خویش بر جای بگذارند .
دوران امام حسن عسکری علیه السلام دارای ویژگی هایی بود که آن را هم برای خود و هم برای آینده اسلام نیازمند تمهیدات خاصی نموده بود. این امور و اقدامات به خوبی توسط امام عسکری علیه السلام شناسایی و انجام شد. در اینجا میخواهیم به نقشی که امام حسن عسکری علیه السلام در تربیت کردن مردم زمان خود و نیز پیروان خود در قرون بعدی برای شرایط غیبت ایفا نمودند، اشاره کنیم. دوران حسّاس پیشوای یازدهم
جامعه اسلامی در آن دوران دچار مشکلات عدیدهای بود. عمر حکومت خلفا نیز بسیار کوتاه بود. ترکان که در آن زمان تازه به درون حکومت نفوذ کرده بودند، نقش زیادی در تصمیمات حاکم بازی میکردند؛ به گونهای که گاه عملاً خلیفهای را برکنار کرده و دیگری را بر سر کار میآوردند.
ولخرجیها و عیاشیهای دربار تأثیرات سوء فرهنگی و نیز هزینههای زیادی مالی بر جامعه اسلامی تحمیل میکرد. از سوی دیگر، جنبش ها و انقلاب ها و شورش های فراوانی به نیتهای گوناگون توسط افراد گوناگون در پهنه وسیع کشور اسلامی واقع میشد که دولت مرکزی توان مقابله با همه آنها را نداشت.
از لحاظ فکری نیز عقاید انحرافی گوناگونی در جامعه مطرح میشد و هر یک طرفدارانی پیدا میکرد که عبارتند از قدریه، مفوضه، مرجئه، واقفیه و... . از سال ها قبل نیز سیاست حکومت بر آن بود که کتابهای فلسفی و غیرفلسفی از زبان یونانی و سریانی به عربی ترجمه شده و تدریس شود. این امر بازار انحرافات فکری را داغتر میکرد. جامعه شیعه و مشکلات خاص خود
به جز مشکلات عمومی فوق، جامعه شیعه با مسائل خاص خود نیز دست به گریبان بود. امام عسکری علیه السلام در پایتخت جدیدالتأسیس سامرا، آن هم در محلهای نظامی نشین، محصور بود. حتی مدتی هم زندانی بودند. خطر به حدی بود که حتی کسانی که در سامرا بودند نیز بایستی مراعات قضایای امنیتی را میکردند تا بتوانند امام را زیارت کنند. این دوری و حصر از یک طرف و ظهور فرقههای انحرافی از طرف دیگر باعث شده بود که شخص امام حسن عسکری علیه السلام در وضعیت غریبانهای به سر برند و امواج زهرآگین شک درباره امامت ایشان به وجود بیاید. بغرنج بودن این اوضاع به حدی بود که از خود ایشان نقل شده است که: «هیچ یک از پدرانم مانند من دچار شکاکی مردم نشدهاند.»(1)
شاید تا مدتی، حضرت عسکری علیه السلام امید انقلاب و تغییر شرایط را میدادند؛ اما در اواخر عمر خود در سال 260 ق، به شیعیان فرمودند که تا کنون شما را به انگشتر به دست راست کردن امر کرده بودیم؛ اما همینک انگشتر را به دست چپ کنید. از این رو میتوان حدس زد که محل قرار دادن انگشتر رمزی میان امام و شیعیان بوده اما در حیات خود آن حضرت از میان برداشته شد
غیبتی از سر ناچاری
با اینکه اصل بر این است که اوصیای پیامبران به عنوان هادیان امت در کنار مردم باشند، ظلم حاکمان و سستی مردم باعث شد که حکمت الهی بر غیبت آخرین امام تعلق بگیرد تا بعد از مدتی نامعلوم که از آن به دوران غیبت نام میبریم، شرایط مساعد شود و امام بتواند خود را به مردم معرفی کند. عدو شود سبب خیر
حصر ائمه طهار، حضرت هادی و حضرت عسکری علیهماالسلام این فرصت را به وجود آورد که شیعیان کم کم با محدودیت ملاقات با امام، خو بگیرند و کارهای خود را از طریق وکیلان امام انجام دهند. امر غیبت نیازمند یک آمادگی روانی بود که در دوران این دو امام بزرگوار به وقوع پیوست. امام عسکری علیه السلام در آن ایام پیغام های مکتوب را به طور سرّی به وکیلان مینوشتند. وکیلان نیز آن را شخصاً یا توسط واسطههای مشخص به مخاطبان نامه میفرستادند و به این صورت ارتباط دوطرفه مردم و امام عسکری علیه السلام حتی در مناطق دوردست برقرار میشد.(2)
برخی از اقدامات امام با توجه به شرایط زمان خود و آینده
از جانب دیگر، جامعه اسلامی نیازمند آمادگی های دیگری نیز بود که امام عسکری علیه السلام در فرصت کوتاه امامت خویش به انجام آنها مبادرت نمودند: 1- اکرام عالمان درستکار:
امامان معصوم علیهم السلام همواره مردم را به تفقه و فهم دین دعوت میکردند و شاگردان کوشای خود را میستودند. از امام عسکری علیه السلام نیز تمجیدهای فراوان و پرقیمتی درباره علمای درستکار شیعه و پاداش های الهی به آن علماء به ما رسیده است. مثلاً حضرت عسکری علیه السلام، عموم شیعیان را به یتیمانی تشبیه نمودهاند که به امام خود دسترسی ندارند و علماء کفیلان این یتیمان هستند و گرفتاری های فکری آن شیعیان را برطرف می سازند.(3) 2- پرهیز از فقیهان نااهل؛ حتی اگر شیعه باشند:
با همه نیازی که مردم به فقیهان دارند، بایستی مراقب عالمان بدکردار باشند زیرا همه فقها شایستگی مراجعه مردم را ندارند. امام عسکری علیه السلام فرمودهاند که حتی در میان فقهای شیعه نیز تعداد بسیار اندکی هستند که تقلید از آنان روا میباشد و آنان عبارتند از کسانی که بر نفس خودشان مسلط باشند و با هوای نفسشان مخالفت کنند و مطیع امر مولای خویش باشند... و ضرری که فقیهان نااهل بر ضعیفان شیعه وارد میکنند از ضرر یزید برای سپاه امام حسین علیه السلام بدتر است.(4) 3- توجه به بایستههای جامعه نوظهور شیعه:
جمعیت شیعیان در آن دوران به حدی رسیده بود که میتوانستند هویت مستقلی داشته باشند و بعد از برطرف شدن فشارهای حکومت، نه به عنوان گروهی منزوی، بلکه به عنوان یکی از عناصر و بازوهای اسلامی مطرح باشند. آن حضرت شیعیان را به حفظ روابط سالم با اهل سنت تشویق نمودهاند. ایشان از شیعیان خواستهاند که باعث سرافکندگی نباشند بلکه با خوشرفتاری و درستکاری و راستگویی خود مایه آبروی اهل بیت علیهم السلام باشند.(5) 4- معرفی حساب شده فرزند خود به شیعیان: ولادت حضرت مهدی علیه السلام امری نبود که بتوان آن را علنی کرد زیرا به یقین باعث کشته شدن ایشان میگردید؛ اما بیخبر نگه داشتن شیعیان نیز روا نبود. امام عسکری علیه السلام با زیرکی خاصی خبر ولادت ایشان را به برخی از شیعیان رساندند و امکان ملاقات را برای عدهای خاص نیز فراهم کردند. به این روش هم حضرت مهدی علیه السلام به شیعیان معرفی شد و هم از خطرات دوری شد.(6)
با همه نیازی که مردم به فقیهان دارند، بایستی مراقب عالمان بدکردار باشند زیرا همه فقها شایستگی مراجعه مردم را ندارند. امام عسکری علیه السلام فرمودهاند که حتی در میان فقهای شیعه نیز تعداد بسیار اندکی هستند که تقلید از آنان روا میباشد و آنان عبارتند از کسانی که بر نفس خودشان مسلط باشند و با هوای نفسشان مخالفت کنند و مطیع امر مولای خویش باشند... و ضرری که فقیهان نااهل بر ضعیفان شیعه وارد میکنند از ضرر یزید برای سپاه امام حسین علیه السلام بدتر است
5- اصلی که همواره به رعایت آن محتاجیم:
متوجه اوضاع زمانه بودن و دوری از تنش های بیفایده و رفتارهایی که جان شیعیان را بیجهت به خطر بیندازد، امری است که تحت عنوان تقیه مورد سفارش همه ائمه و نیز امام عسکری علیهم السلام بوده است. 6- قوت قلب امام به جامعه شیعه:
برای امامان معصوم بسیار ساده است که به اذن خدا دست به کرامت بزنند. ایشان قادرند که معجزات انبیاء سابق را تکرار کنند و برای اثبات حقانیت خود، کرامات دیگری نیز به مردم نشان دهند، با این حال جز در موارد ضرورت، از این قدرتشان استفاده نمیکردند و اصل زندگی و برخورد ایشان بر مبنای امور عادی بنا شده است.
با این حال شاید به ضرورت اینکه در آن ایام شک های زیادی درباره امامت مطرح شده بود، کرامات و عجایب فراوانی از امام عسکری علیه السلام سر زده است.(7) 7- رمزی میان امام و شیعیان:
شاید تا مدتی، حضرت عسکری علیه السلام امید انقلاب و تغییر شرایط را میدادند؛ اما در اواخر عمر خود در سال 260 ق، به شیعیان فرمودند که تا کنون شما را به انگشتر به دست راست کردن امر کرده بودیم؛ اما همینک انگشتر را به دست چپ کنید. از این رو میتوان حدس زد که محل قرار دادن انگشتر رمزی میان امام و شیعیان بوده اما در حیات خود آن حضرت از میان برداشته شد.(8)
البته ظاهراً حدیث فوق به امور خاص زمان امام عسکری علیه السلام مربوط باشد و به هر حال از فقهای ما کسی به استحباب انگشتر به دست چپ کردن سخنی نفرموده است و مطابق سفارشهای عمومی، بهتر است انگشتر به دست راست کنیم.
پی نوشت:
1. امام در ضمن سخنان به یکی از اصحاب خود فرمودند: "هیچیک از پدرانم مانند من دچار شک این قوم درباره من نشدند؛ اگر این امر (امامت) امری بوده که اعتقاد و دیانت به آن موقتی بوده، شک میتواند معنا داشته باشد، اما اگر امری بوده که تا زمان برپایی امور الهی -عزّ و جلّ- برپاست، پس دیگر معنای این شک چیست؟"؛ کمال الدین، ح1، ص222.
2. در کتابها و مقالات از این تشکیلات با نام سازمان وکالت نام برده میشود. آقای محمد رضا جباری کتاب خوبی تحت عنوان "سازمان وکالت" نگاشته است و در آن اسامی ، 21 نفر از وکیلان امام عسکری را در شهرهای مختلف نام میبرد.
3. مرحوم آیت الله عطاردی در کتاب "مسند الامام العسکری علیه السلام" هجده نمونه از این احادیث را گردآوری کرده است. در یکی از این احادیث می خوانیم که " کفالت کننده یتیم آل محمد که از مولاهای خود جدا شده و به مرتبه جهل آویخته باشد و آن عالم او را از جهل خارج کند و آنچه را بر او مشتبه شده بود را واضح کند نسبت به کسی که یتیمی را از لحاظ غذایی تأمین می کند برتری دارد، مانند برتری خورشید بر ستارگان".(احتجاج، ج1، ص16) و در روایت دیگری از امام عسکری علیه السلام آمده است که "چنین عالمی در قیامت در حالی محشور می شود که بر سرش تاجی از نور است و همه اهالی محشر نورانیت آن را متوجه می شوند".(احتجاج، ج1، ص16)
4. تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السلام، ص299.
5. شما را به تقوای الهی و ورع در دینتان سفارش میکنم و سختکوشی برای خدا و راستگویی و امانتداری برای خوبان و بدان، و طولانی کردن سجده و خوشرفتاری با همسایه که حضرت محمد صلی الله علیه و آله برای این امور آمدهاند. در بین مسلمانان نماز بخوانید و جنازههایشان را تشییع کنید و مریضانشان را عیادت کنید و حقوقشان را رعایت کنید زیرا اگر یکی از شما در دینش مراقب باشد و در گفتارش راستگو و امانتدار باشد و با مردم خوش خلق باشد، مردم میگویند که این شخص شیعه است و این گفته مردم مرا خوشحال میکند...(تحف العقول، ص 487)
6. احمد بن اسحاق وکیل امام در شهر قم بود. امام عسکری علیه السلام به او گفتند: ای احمد بن اسحاق اگر در نزد خداوند متعال و ائمه اطهار علیهم السلام مقامی والا نداشتی فرزندم را به تو نشان نمی دادم.(بحار الانوار، ج52، ص 23)
7. به عنوان مثال، تکلم امام عسکری علیه السلام به زبانهای بیگانه و موارد متعددی از ذهن خوانی (196973) : ابوحمزه بصیر خدمتگزار آن حضرت تعجب کرده بود که آن حضرت چند بار با غلامان خود به زبان مادریشان یعنی ترکی و رومی و صقالبی صحبت میکند و با خود میگفتم که این شخص که در مدینه به دنیا آمده است و به جز پدرش با کسی ملاقات نکرده چگونه میتواند صحبت کند و در دل خود مشغول همین افکار بودم که امام عسکری علیه السلام به من رو کردند که :"خدای تبارک و تعالی حجتش را از میان سایر خلقش در همه امور برجسته ساخته است و به او زبانها و شناخت نسبتهای فامیلی و عمرها و اتفاقات را داده است و اگر چنین نبود که میان حجت خدا و سایر مردم تفاوتی نبود."
8. عبارت منقول از امام عسکری علیه السلام چنین است: "شما را در زمانی که بین تان بودیم امر کردیم که انگشتر به دست راست کنید اما اکنون به شما امر میکنیم که انگشتر به دست چپ کنید زیرا از شما غایب میشویم تا اینکه خدا امر ما و شما را ظاهر کند...". در آن مجلس حضار انگشترها را درآوردند و به دست چپ کردند و امام فرمودند که: این امر را به شیعه ما خبر دهید. (تحف العقول، ص488)
بر سایه سار حکمتهای پیشوای یازدهم
در بخش پایانی کتاب شریف «تحف العقول» [1] که به سخنان حضرات معصومین علیهم السلام اختصاص دارد تعدادی از رهنمودهای امام حسن عسگری علیه السلام آورده شده است که ما در این نوشته، تعدادی از آنها را به همراه توضیحاتی به تشنگان معارف وحیانی و علاقه مندان به خاندان عصمت و طهارت تقدیم می کنیم.
پارساترینِ مردم
امام حسن عسگری علیه السلام پارساترین انسان را کسی معرفی می کند که در موارد شبهه ناک؛ یعنی مواردی که حکم آن روشن نیست دست نگه می دارد و از وارد شدن در آن کار خودداری می کند. امر شبهه ناک کاری است که حلال بودن آن برای شخص ، معلوم نیست؛ یعنی نمی داند حلال است که انجام آن جایز باشد و یا حرام که ترک آن واجب. برای مثال فرد نمی داند این سخنی که درباره فلان کس می خواهد به زبان جاری کند غیبت اوست که حرام باشد یا غیبت نیست و گفتنش جایز است. کسی که مراقب است روحش از گزند هر گناهی در امان باشد در این موارد از انجام آن کار صرف نظر می کند.
«أَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ»
باید توجه کرد که حلال و حرام بودن غیر از نجس و پاک بودن است. آنچه در تعالیم دینی به آن توصیه شده توقف در مواردی است که حلال یا حرام بودن آن مشخص نیست (که البته در بسیاری از موارد پس از پرسیدن حکم آن روشن می شود)؛ نه اجتناب از هر چه که نجس یا پاک بودن آن روشن نیست (که در تمام این موارد حکم به پاک بودن آن چیز می شود).
متاسفانه برخی با برداشت کاملا نادرست از این تعالیم بلند، توقف در شبهات را به معنی پرهیز از هر چه که احتمال می دهند نجس شده می گیرند که این کار نه تنها عبادت و پارسایی نیست؛ بلکه قدم در وادی وسواس است؛ وسواسی که امام صادق علیه السلام فرد مبتلای به آن را مطیع شیطان نامید.[2]
زاهدترین مردم، آن کسی است که به آسانی از حرام یعنی آنچه که خدا برای او ممنوع کرده است می گذرد ؛ نه آنکه در ظاهر از حلال می گذرد و در آن به خود سخت می گیرد؛ ولی در برابر حرام تسلیم است و گذشتن از حرام برای او مانند کندن کوه است
عابدترینِ مردم
در ادامه امام حسن عسگری علیه السلام عابدترین مردم را کسی معرفی می کند که تمام واجباتش را انجام می دهد.
«أَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ عَلَى الْفَرَائِضِ»
درست است که انجام مستحبات، کاری پسندیده و مورد سفارش خدا و اولیای اوست اما مهمتر از مستحبات انجام واجبات است که در این کلام گوهربار، عابدترین مردم کسی معرفی نشده که تمام مستحبات را انجام می دهد؛ بلکه از کسی به عنوان عابدترین نام برده شده که واجباتش ترک نمی شود و این برای اهمیتی است که واجبات در رشد و تکامل انسان دارند.
ممکن است شما هم افرادی را دیده باشید که صدقه مستحبی فراوانی را در طول سال می دهند اما دریغ از پرداختِ ریالی خمس!
زاهدترینِ مردم
امام حسن عسگری علیه السلام بی رغبت ترین مردم به دنیا را کسی معرفی می کند که حرام را ترک می کند:
«أَزْهَدُ النَّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرَامَ»
بر اساس این روایت شریف، زاهدترین مردم، آن کسی است که به آسانی از حرام یعنی آنچه که خدا برای او ممنوع کرده است می گذرد ؛ نه آنکه در ظاهر از حلال می گذرد و در آن به خود سخت می گیرد؛ ولی در برابر حرام تسلیم است و گذشتن از حرام برای او مانند کندن کوه است.
کوشاترینِ مردم
در کلام امام عسگری علیه السلام، کوشاترین فرد در راه خودسازی و رسیدن به کمالات، کسی است که گناه را ترک می کند؛ نه کسی که از یک طرف، خود را با اذکار و نمازهای مستحبی خسته می کند و از طرف دیگر هر کجا که گناه نقدی رخ نشان داد بی درنگ مشغول آن می شود.
«أَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ»
حق، مدار عزت و ذلت
امام حسن عسگری علیه السلام حق را عامل و مدار عزت یابی افراد و دور افتادن از آن را ریشه ای ترین عامل ذلت و خواری بیان داشته و می فرماید:
«مَا تَرَكَ الْحَقَّ عَزِیزٌ إِلَّا ذَلَّ وَ لَا أَخَذَ بِهِ ذَلِیلٌ إِلَّا عَزَّ» هر عزیزی که حق را وانهاد ذلیل شد و هر ذلیلی که گِرد حق گشت عزت یافت.
دو ویژگی که بالاتر ندارند
امام حسن عسگری علیه السلام از دو ویژگی نام می برند که برتر از آنها کمالی برای انسان یافت نمی شود: یکی ایمان به خدا است و دیگری فایده داشتن به حال دیگر مومنان.
«خَصْلَتَانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا شَیْءٌ الْإِیمَانُ بِاللَّهِ وَ نَفْعُ الْإِخْوَانِ»
قرار گرفتن «نفع به برادران (دیگر مومنان)» در کنار «ایمان به خدا» بیانگر اهمیت بالای این کار و داشتن مقامی در نزدیکی ایمان به خدا برای آن است. اینکه برخی تمام ایمان و اسلام را در دینداری فردی خلاصه کرده و از رساندن فایده ای به دیگر مومنان (با فرض اینکه برایشان ممکن است) دریغ می ورزند بدانند که از مهمی در ردیف ایمان به خدا غفلت ورزیده اند و از فواید آن خود را محروم ساخته اند.
درست است که انجام مستحبات، کاری پسندیده و مورد سفارش خدا و اولیای اوست اما مهمتر از مستحبات انجام واجبات است که در این کلام گوهربار، عابدترین مردم کسی معرفی نشده که تمام مستحبات را انجام می دهد؛ بلکه از کسی به عنوان عابدترین نام برده شده که واجباتش ترک نمی شود و این برای اهمیتی است که واجبات در رشد و تکامل انسان دارند
بهتر از زندگی و بدتر از مرگ
انسانها در طول زندگی خود به داشته هایی می رسند که زندگی بی آنها برایشان مانند زندان یا جهنمی دردناک می شود که تحمل یک لحظه آن هم برایشان سخت است و دشوار.
«خَیْرٌ مِنَ الْحَیَاةِ مَا إِذَا فَقَدْتَهُ أَبْغَضْتَ الْحَیَاةَ»
این داشته ها برای برخی، کمالات انسانی و راهکارهای رسیدن به آن مانند عبادتهای دینی و فضایل اخلاقیست و برای عده ای فقط مادیاتی مانند زیبایی ظاهر ثروتهای مادیست که اگر آن زیبایی گرفته شد یا آسیب دید و یا این دارایی بر باد رفت دیگر حاضر به زندگی نخواهند بود. بدتر از مرگ هم حادثه و یا پیشامدیست که خواسته (در اثر عوامل خود ساخته) یا ناخواسته (در اثر عوامل به ظاهر نامعلوم) رخ می نماید و زندگی را چنان بر کام فرد تلخ می کند که او مرگ را بر چنین زندگی ایی ترجیح می دهد.
«وَ شَرٌّ مِنَ الْمَوْتِ مَا إِذَا نَزَلَ بِكَ أَحْبَبْتَ الْمَوْتَ»
و این هم مانند مورد قبلی به بزرگی و بزرگواری روح افراد بستگی دارد؛ یکی وقتی خط لب و ابرویش آسیب می بیند و یا پست و مقامش از کف می رود مرگ برایش شیرین تر از زندگی می شود و دیگری وقتی منکری در جامعه گسترش می یابد آرزوی مرگ می کند.
اینجاست که می توان به گوشه ای از عظمت روح و این کلام امام حسین علیه السلام پی بُرد که در رجزخوانی نبرد حماسی خود فرمود:
الْقَتْلُ أَوْلَى مِنْ رُكُوبِ الْعَار ؛ کشته شدن شرف دارد بر زندگی در خفت و خواری ؛ یعنی مرگ بهتر از زندگی در زیر پرچم یزیدیان است.[3]
پی نوشت:
1. نوشته مرحوم ابن شعبه حرّانی در قرن چهارم
2. کافی 1/12/ح10
3. مثیرالاحزان 1/72
آنچه از امام خویش آموختم !
دین برنامه زندگی است، برنامه ای که خداوند متعال آن را به بشر داد تا با آن به سعادت دنیا و آخرت دست پیدا کند. رهنمودهای این دین، به دو شکل در دسترس مردم قرار گرفت یکی به صورت گفتار (قرآن و روایات) و دیگری در قالب رفتار (سیره عملی) که از رسول خدا و دیگر معصومین علیهم السلام دیده و یا شنیده شد.
برای رسیدن به سعادتی که دین برای آنست دو گام باید برداشت:
گام اول: مطالعه کلام و بررسی سیره عملی حضرات معصومین علیهم السلام در کنار انس با معارف قرآن کریم. این کار برای آشنا شدن با دین یا همان برنامه زندگی است.
گام دوم: عمل به آن آموزهاست.
یکی از رهبران هدایت و بندگی خدا که ما مفتخر به پیروی از او هستیم امام حسن عسکری علیه السلام است که در این مختصر، اخبار و گزارشهایی که از زندگی کوتاه ولی پر نور و برکت آن حضرت به دست ما رسیده است را نقل می کنیم و از خدا می خواهیم تا توفیق برداشتن آن دو گام و هدایت روز افزون در پرتو انوار این بزرگواران را هر روز بیش از گذشته به ما عنایت فرماید.
عبادت تاثیر گذار
هنگامى كه امام حسن عسکری علیه السلام در زندان صالح ابن وصیف بودند گروهى از عباسیان نزد او آمدند و او را وادار كردند تا بر آن جناب سختگیرى كند. صالح به آنها گفت: من نمی دانم با او چه كنم! دو نفر از بدترین مردم را مامور نگهداری او کردم ؛ اما اكنون آن دو از عُبّاد شدهاند و پیوسته مشغول نماز و عبادتند.
بعد دستور داد آن دو نفر مامور را حاضر كردند.
صالح به آنها گفت: واى بر شما! این مرد به شما چه گفت كه اینگونه دگرگون شده اید؟
گفتند: درباره مردى كه شبها نماز می خواند و روزها را روزه می گیرد چه بگوییم؟ او [بیهوده و بی مورد] با كسى سخن نمی گوید و جز عبادت به چیز دیگرى خود را مشغول نمی سازد، ما هر گاه به وى نگاه مى كنیم شانه هایمان می لرزد و حال ما تغییر می كند.
هنگامى كه عباسیان این مطلب را شنیدند مأیوسانه برگشتند.(1)
امام حسن عسکری علیه السلام در سفارشی مهم ضمن بیان ارزش آشنایی با حقوق دیگران و تلاش برای رعایت آنها، شیعه حقیقی را کسی معرفی کرد که نسبت به هم کیش خود، اهل تواضع و فروتنی است
بر سفره احسان
داوود بن هاشم نقل می کند که ما در زندان بودیم که امام حسن عسکری علیه السلام را هم به آنجا آوردند و در پیش ما جا دادند. آن حضرت روزها را روزه می گرفت و برای افطار خادم ایشان غذایی را به آنجا می آورد. «فإذا أفطر أكلنا معه من طعام» ؛ هنگامی که حضرت افطار می کرد ما نیز به دعوت ایشان همراه با ایشان از آن غذا می خوردیم.(2)
شیعه حقیقی کیست؟
امام حسن عسکری علیه السلام در سفارشی مهم ضمن بیان ارزش آشنایی با حقوق دیگران و تلاش برای رعایت آنها، شیعه حقیقی را کسی معرفی کرد که نسبت به هم کیش خود، اهل تواضع و فروتنی است. آن حضرت فرمود:
مَنْ تَوَاضَعَ فِی الدُّنْیَا لِإِخْوَانِهِ فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الصِّدِّیقِینَ وَ مِنْ شِیعَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَقّاً ؛ هر كه در دنیا براى هم نوعان دینی خود تواضع كند او نزد خداوند از جمله صدّیقان و از شیعیان حقیقی علىّ علیه السّلام خواهد بود.
آنگاه حضرت داستانی را از جد بزرگوارشان امیرالمومنین علیه السلام نقل کردند که سراسر ارزنده و آموزنده است:
روزی پدر و پسرى از برادران مۆمن امیرالمۆمنین علیه السلام نزد او آمدند. آن حضرت در حضور آن دو برخاست و ضمن احترام و اكرام از ایشان، آن دو را در صدر مجلس نشاند و خود در كنارشان نشست.
سپس دستور شام داد. شام حاضر شد و آن دو از آن غذا خوردند. آنگاه قنبر طشت و پارچى چوبى و حولهاى براى خشك كردن آورد. تا قنبر خواست با آن پارچ، بر روى دست آن مرد میهمان آب بریزد ؛ حضرت از جا جست و پارچ را از او گرفت تا خود بر دستان آن دوست آب بریزد. با دیدن این صحنه، مرد میهمان از شدت شرمساری صورت به زمین گذاشت و عرض کرد:
یا امیرالمۆمنین، خدا مرا مىبیند و شما بر دستان من آب مىریزید؟!
حضرت فرمود:
«بنشین و دستانت را بشوى؛ زیرا خداوند متعال تو را در حالى مى بیند كه برادرى كه هیچ امتیاز و فضیلتى بر تو ندارد به تو خدمت مى كند و خداوند بواسطه این خدمت؛ خادمان او را در بهشت، ده برابر عدد مردم دنیا و به همین نسبت جای او را در بهشت توسعه می دهد» .
پس آن مرد نشست و حضرت با قسم به او فرمود:
از تو مىخواهم دستانت را با همان آرامشی بشویى كه گویا قنبر بر دستان تو آب مى ریزد!
آن مرد نیز اطاعت کرد.
پس از اتمام كار، حضرت، پارچ را به محمّد بن حنفیّه داد و به او فرمود:
فرزندم! اگر فرزند این مرد به تنهائى نزد من بود من خودم روى دستش آب مى ریختم، ولى خداوند امتناع دارد از اینكه میان پسر و پدر- وقتى هر دو در یك مجلس هستند- مساوى رفتار شود؛ بلكه پدر بر روى دستان پدر آب مىریزد و پسر بر روی دستان پسر، پس محمّد ابن حنفیّه بر دستان پسر آب ریخت.
سپس امام حسن عسگری علیه السلام فرمود:
«فَمَنِ اتَّبَعَ عَلِیّاً عَلَى ذَلِكَ فَهُوَ الشِّیعِیُّ حَقّاً ؛ پس هر كه در این خصلت از علىّ علیه السّلام تبعیّت و پیروى کند او یك شیعه حقیقى است».(3)
توضیح: موضوع محوری در این روایت، تواضع در برابر هم نوع دینی است؛ نه آب ریختن برای شستن دست، از این رو کسی گمان نکند که چون امروزه این رسم وجود ندارد پس اقتدای به امیرالمومنین علیه السلام در این کار هم امکان پذیر نیست؛ زیرا با توجه به سخن آغازین امام عسکری علیه السلام که درباره تواضع است روشن می شود خصلتی که امام علیه السلام به آن اشاره می کند تواضع امیرالمومنین علیه السلام است؛ خصلت عالی و مهمی که مرتبه اعلای آن در امام علی علیه السلام وجود داشت و به شکلهای گوناگون پدیدار می گشت. یک شکل آن، همین ریختن آب برای شستن دستهای میهمان است که هنوز هم این کار در مناطقی از کشور ما نیز جریان دارد.
گفتند: درباره مردى كه شبها نماز می خواند و روزها را روزه می گیرد چه بگوییم؟ او [بیهوده و بی مورد] با كسى سخن نمی گوید و جز عبادت به چیز دیگرى خود را مشغول نمی سازد، ما هر گاه به وى نگاه مى كنیم شانه هایمان می لرزد و حال ما تغییر می كند
گزارشی از شهادت غریب سامرا
شیخ مفید (ره) در ارشاد می نویسد: حضرت امام حسن عسگرى علیه السلام در اول ماه ربیع الاول سال 260 [در اثر سمی که معتمد ملعون به او خوراند] بیمار شد و در روز جمعه ششم ماه همان سال 260 از دنیا رفت. آن حضرت در آن هنگام 28 سال داشت و در سامرا و در خانه اى كه پدر بزرگوارش دفن شده بود به خاک سپرده شد و فرزند خود، امام منتظر را به جاى گذاشت.
در مصباح كفعمى آمده است که معتمد آن جناب را مسموم كرد.
اقبال الاعمال می نویسد: استاد مورد اعتماد، محمّد بن جریر طبرى شیعه در كتاب تعریف و محمّد بن هارون تلعكبرى و حسین بن مهران خطیب و مفید در مولد النبى و الاوصیاء و شیخ در تهذیب و حسین بن خزیمه و نصر بن على جهضمى در كتاب موالید و خشاب نیز در كتاب موالید و ابن شهر آشوب در كتاب موالید خود می نویسند كه وفات مولاى ما حضرت عسكرى علیه السّلام در هشتم ماه ربیع الاول بوده است. مرحوم کلینی در كافى نیز همان هشتم ربیع الاول را معین می كند.
آن حضرت در سال 259 امر كرد تا مادرش به حج رود و به او اطلاع داد كه در سال 260 چه خواهد شد. بعد اسم اعظم و مواریث انبیا و سلاح را به حضرت صاحب الزمان علیه السّلام سپرد و مادر امام به جانب مكه رفت و حضرت عسكرى علیه السّلام در ماه ربیع الاول سال 260 از دنیا رفت و در سامرا پهلوى پدر بزرگوار خود دفن شد. سن مباركش 29 سال بود.(4)
پی نوشت:
1. ترجمه اعلام الوری، ص499.
2. اعلام الوری، 2/141.
3. الإحتجاج، 2/460 .
4. بحارالانوار، 50/335-336.
امام عسکری علیه السلام، من و جامعه ام
امام حسن عسکری علیه السلام در سال 232هجری در مدینه چشم به جهان گشود . کنیه آن حضرت ابامحمد بود. مادر والا گهرش سوسن یا سلیل زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت را داشت ، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد . این زن پرهیزگار در سفری که امام عسکری علیه السلام به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنیا رحلت کرد .
مجموع عمر حضرت عسکری علیه السلام به 28 سال می رسد و آن حضرت سرانجام در هشتم ربیع الاول260 ه . ق به دسیسه معتمد عباسی در شهر سامراء به شهادت رسید.(1)
در این مجال اندک بر ان امدیم که برای لحظاتی در حریم پدر امام زمانمان باشیم و بیاموزیم از ایشان و بیشتر خدمت ایشان دلهامان را شستشو دهیم با شناختن اوصاف اخلاقی ایشان. به این امید که مورد قبول حضرتش واقع شود و دست این حقیران را در دو دنیا بگیرند.
امام و رسیدگی به حاجات مردم
در کتاب شریف اصول کافی اثر عالم بزرگ کلینی در باب روا كردن حاجت مۆمن آمده است:
مفضل گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: اى مفضل! آنچه به تو می گویم بشنو و بدان كه حق است و انجام ده و به برادران بزرگوارت خبر ده، عرض كردم: برادران بزرگوارم كیانند؟ فرمود: كسانى كه در روا ساختن حوائج برادران خود رغبت دارند، سپس فرمود: هر كس یك حاجت برادر مۆمن خود را روا كند، خداى عز و جل روز قیامت صد هزار حاجت او را روا كند كه نخستین آنها بهشت باشد و دیگرش اینكه خویشان و آشنایان و برادرانش را اگر ناصبى نباشند به بهشت برد، و رسم مفضل این بود كه چون از یكى از برادرانش درخواست حاجتى می كرد، به او می گفت: آیا نمی خواهى كه از برادران بزرگوار باشى؟ مفضل بن عمر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: همانا خداى عز و جل دسته اى از مخلوقش را آفریده و ایشان را براى قضاء حوائج شیعیان فقیر ما انتخاب فرموده تا در برابر آن بهشت را به ایشان پاداش دهد، پس اگر توانى از آنها باش...
و باز امام صادق علیه السلام فرمود: روا ساختن حاجت مۆمن از آزاد كردن هزار بنده و بار كردن هزار اسب در راه خدا (فرستادن به جهاد) بهتر است. و فرمود: برآوردن حاجت یك مۆمن نزد خدا از بیست حجى كه، در هر یك از آنها صد هزار(دینار یا درهم) خرج شود بهتر است.(2)
امام حسن عسكرى علیه السلام در كنار اندیشه و فكر، بر عمل و رفتار شایسته تاكید نموده است آن حضرت بر اوصاف عملى و رفتارى كه در مورد رابطه انسان با خالقش، جامعه اش، خانواده اش و با خودش مطرح است، انگشت نهاده است كه این مسئله به خوبى اهمیت «عمل گرایى» را در كنار «اندیشهگرایى» نشان مىدهد
در این رابطه ، محمّد بن ابراهیم مىگوید: فقر بر من و بر پسرم غلبه كرد، برخاسته روى به راه آوردیم، در راه من گفتم: چه خوش باشد كه آن حضرت پانصد درهم به من دهد تا چندى به جهت كسوت خود و چندى به جهت عیال و چندى به جهت طعام و خورش و نفقه صرف كنم. پسرم گفت: اگر مرا سیصد درهم دهد تا چندى را درازگوش بخرم و چندى به قرض دهم و چندى را كسوت كنم، مرادم حاصل است. چون به در خانه امام عسکری علیه السلام رسیدیم بىآنكه حلقه بر در زنیم یا كسى را آگاه كنیم یكى بیرون آمد و گفت: امام- علیه السلام- پدر و پسر را مى طلبد. خادم آمد و پانصد دینار به من و سیصد دینار به پسرم داد و فرمود: اى موالى! پانصد دینار را خرج كن به آن دستور كه در راه گفته بودى و پسرم را نیز فرمود: سیصد دینار به موجب مذكور صرف كن. گفتم كه هیچ شبهه ای نیست كه ایشان حجت خدا است كه مراد ما برآورد و مقصود ما را میدانست.(3)
بزرگترین فلاکت
امام عسکری علیه السلام به سرنوشت کسانی اشاره می کند که برخورد گزینشی با قرآن دارند؛ همانهایی که تنها بخشهایی از این کتاب را قبول دارند و به سینه می زنند که نفع دنیایی آنها را تامین می کند و یا حداقل اصطحکاکی با دنیای آنها نداشته باشد؛ اما نسبت به بقیه قرآن اظهار کفر می کنند و از قبول آن چه رسمی و چه غیر رسمی سر باز می زنند.
حضرت در خطابی متکی بر آیه 85 سوره بقره می نویسد:
تَكُونُونَ مِمَّنْ یُۆْمِنُ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَ یَكْفُرُ بِبَعْض فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ وَ مِنْ غَیْرِكُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ طُولُ عَذَابٍ فِی الْآخِرَةِ الْبَاقِیَةِ وَ ذَلِكَ وَ اللَّهِ الْخِزْیُ الْعَظِیم یا از آنان هستید (مبادا از افرادی باشید) كه به برخى از كتاب (قرآن) ایمان دارند و به برخى دیگرش كافرند؟ كسى كه چنین كند، خواه از شما باشد، خواه از غیر شما، جز خواری در زندگانى دنیا و طول عذاب در آخرت پایدار، نصیبى نخواهد داشت و به خدا سوگند! بدترین خواری و فلاکت همین است.
توضیح: نمونه بارز این افراد کسانی هستند که دم از مذهب و قرآن می زنند؛ ولی بر علیه قانونی از قوانین قطعی قرآن ؛ مانند قصاص ، حجاب و احکامی که چندان موافق طبعشان نیست قد علم کرده و از پذیرش آن سر باز می زنند.(4)
(مبادا از افرادی باشید) كه به برخى از كتاب (قرآن) ایمان دارند و به برخى دیگرش كافرند؟ كسى كه چنین كند، خواه از شما باشد، خواه از غیر شما، جز خواری در زندگانى دنیا و طول عذاب در آخرت پایدار، نصیبى نخواهد داشت و به خدا سوگند! بدترین خواری و فلاکت همین است
نشانه اندیشمندان از دیدگاه امام
یكى از نشانههاى اندیشمندان; شیوه سخن گفتن آنان است . نوشته ها، حرفها و كلمات ایشان به خوبى میزان عقل و رشد آنان را بیان مى دارد . در این باره امام حسن عسكرى علیه السلام فرمود:
«قلب الاحمق فى فمه و فم الحكیم فى قلبه؛ (5) دل نابخرد در دهان او است، و دهان خردمند فرزانه، در دل او .» انسان اندیشمند، اول در اطراف سخن فكر مىكند، نفع و زیان آن را بررسى مىكند و آنگاه به سخن گفتن اقدام مىنماید . ولى انسان بىخرد و كماندیش، نخست سخن مى گوید و بعد در عواقب و اطراف آن به اندیشه مى پردازد. در نتیجه، اندیشمند كمتر خطا مى كند، و كم اندیشان و یا كج اندیشان كمتر به راه صواب مى روند .
امام حسن عسكرى علیه السلام در كنار اندیشه و فكر، بر عمل و رفتار شایسته تاكید نموده است آن حضرت بر اوصاف عملى و رفتارى كه در مورد رابطه انسان با خالقش، جامعه اش، خانواده اش و با خودش مطرح است، انگشت نهاده است كه این مسئله به خوبى اهمیت «عمل گرایى» را در كنار «اندیشهگرایى» نشان مىدهد.
دلیل این امر آن است كه بر اثر اندیشه، روح و عقل انسانى روشن مىشود و در پرتو آن نورانیت، حق و باطل، و درست و نادرست را از یكدیگر تشخیص مىدهد، در حالى كه بى خردان در ظلمت جهل به سر مى برند . به همین جهت، امام حسن عسكرى علیه السلام فرمود:
«علیكم بالفكر فانه حیاة قلب البصیر ومفاتیح ابواب الحكمة. (6) بر شما باد به اندیشیدن! پس به حقیقت، تفكر موجب حیات و زندگى دل آگاه، و كلیدهاى دربهاى حكمت است».
پی نوشت :
1. انوار البهیه، شیخ عباس قمی، کتابفروشی جعفری، ص 151.
2. الارشاد، شیخ مفید، قم، مکتبة بصیرتی، ص 345.
3. اصول كافى- ترجمه مصطفوى، ج3، ص 277 تا ص 278، ناشر اسلامیه
4. آثار الأحمدى،استرآبادى،ص:548، ناشر: میراث مكتوب تهران،سال چاپ: 1374 ش
5. تحف العقول، ص 519، ح 21 .
6. بحار الانوار، ج 8، ص 115 و الحكم الزاهرة، ج 1، ص 19 .
خضوع ممکنات در برابر ولیّ خدا
یکی از ویژگی های خاص معصومین علیهم السلام ابهت و عظمت ایشان در دید دوست و دشمن و در یک کلام تمامی موجودات عالم است. همانگونه که هر آنچه در عالم است در برابر قادر مطلق جهان که دارای ولایت تکوینی است خاضع است. در برابر حضرات معصومین علیهم السلام که جانشین خدا در روی زمین هستند نیز همه عالم خاضع و تسلیم اند. چه انسانها و چه غیر انسانها از مخلوقات چه آنان که دارای حیاتند مانند حیوانات و چه آنان که دارای حیات نیستند مانند سنگ و چوب.
نمونه هایی از این جذبه معنوی ولایی امام حسن عسکری علیه السلام یکی از جانشینان به حق خداوند متعال در روی زمین در ذیل آورده می شود.
خضوع دوست در برابر هیبت امام
احمد بن عبد اللّه مىگوید: پدرم به غایت متكبّر بود و هیچ احدى را براى تعظیم قیام نمى نمود. روزى دیدم مردى گندمگون بلند قامت كه از او آثار هیبت و صلابت ظاهر مى شد، نزد پدرم آمد. هنوز دور بود كه پدرم بى اختیار بر جست و بعد از شرایط استقبال، كمر فرمانبردارى وى بر میان بست. من به غایت حیران شدم و متفكر در كار پدر خود گردیدم تا صحبت به نهایت رسید.
گفتم: اى پدر! تو را هرگز ندیدم كه خلیفه اى را چنین تعظیم كنى، این مرد كیست و این تعظیم را سبب چیست؟ گفت: راست بگویم و اگر چه در این گفتن خطر جان مى بینم. این مقتداى عالمیان و پیشواى اهل جهان است، این حسن بن على بن محمّد بن على بن موسى الرضا- علیهم السلام- است، این حجت خدا است، من دوست وى گردیدم و به امامت وى معترف شدم. و اللّه هیچ دوستى و دشمنى نبود الّا كه ثنا و ستایش وى مى نمود.[1]
به ابو محمد امام عسكرى علیه السلام گفتم: جلال و عظمت شما مانع مى شود كه سۆال خود را مطرح كنم. اجازه مى دهید كه آنچه مى خواهم بپرسم؟ گفت: بپرس. گفتم: سرور من! شما صاحب فرزند شده اید؟ گفت: بلى. گفتم: اگر حادثهاى براى شما رخ دهد در كجا سراغ او را بگیرم. گفت: در مدینه.[2]
حضرت بیش از یك روز، نزد او نبود كه احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او بجائى رسید كه در برابر او چهره بر خاك می گذاشت و دیده از زمین بر نمی داشت، حضرت از نزد او خارج شد، در حالى كه بصیرت او بآن حضرت از همه بیشتر و ستایشش او را از همه نیكوتر بود
خضوع دشمن در برابر عظمت امام
امام حسن عسكرى علیه السلام را نزد على بن نارمش كه دشمنترین مردم با اولاد ابى طالب بود زندان كردند، و به او گفتند، بر او هر چه خواهى سخت گیر و سخت گیر. حضرت بیش از یك روز، نزد او نبود كه احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او بجائى رسید كه در برابر او چهره بر خاك می گذاشت و دیده از زمین بر نمی داشت، حضرت از نزد او خارج شد، در حالى كه بصیرت او بآن حضرت از همه بیشتر و ستایشش او را از همه نیكوتر بود. [3]
تسلیم شدن حیوانات در برابر امام
احمد بن حارث قزوینى گوید: من با پدرم در سامره بودم، و پدرم دامپزشك اصطبل امام حسن عسكرى علیه السلام بود. مستعین باللَّه (خلیفه عباسى) استرى داشت كه در زیبائى و بزرگى مانند نداشت، ولى از سوارى دادن و لجام و زین گرفتن سرپیچى می كرد، رامكنندگان ستور بر سرش ریخته بودند و چاره اى براى سوارى او نیافته بودند، یكى از همدمان خلیفه گفت: یا امیر المۆمنین! چرا دنبال حسن بن رضا نمی فرستى تا بیاید، یا این استر را سوار شود و یا او را بكشد. خلیفه نزد ابو محمد (امام عسكرى علیه السلام) فرستاد، پدرم نیز همراه او بود، پدرم گوید: چون حضرت وارد خانه شد، من با او بودم، نگاهى به استر كرد كه در صحن منزل ایستاده بود، بجانب او رفت و دست بر كپلش گذاشت، استر را دیدم كه عرق از او سرازیر است، سپس نزد مستعین رفت و سلام كرد. مستعین او را خوش آمد گفت و نزدیك خود نشانید، و گفت: اى ابا محمد! این استر را لجام گذار.
حضرت به پدرم گفت: غلام لجامش گذارد، مستعین گفت: خود شما لجامش گذارید، حضرت رو لباسیش را كنار گذاشت و برخاست و او را لجام كرد و بجاى خود بازگشت و بنشست، مستعین گفت: اى ابا محمد! او را زین گذار، حضرت بپدرم فرمود: غلام؟ او را زین گذار، باز خلیفه گفت: خود شما زین گذارید امام دوباره برخاست و او را زین گذاشت و برگشت. مستعین گفت: میل دارید سوارش شوید؟ فرمود: آرى. بر او سوار شد، بدون اینكه سركشى كند و در میان منزل او را راند، راندنى تند و آرام و بهترین راندنى كه ممكن است، سپس برگشت و فرود آمد.
پدرم به غایت متكبّر بود و هیچ احدى را براى تعظیم قیام نمى نمود. روزى دیدم مردى گندمگون بلند قامت كه از او آثار هیبت و صلابت ظاهر مى شد، نزد پدرم آمد. هنوز دور بود كه پدرم بى اختیار بر جست و بعد از شرایط استقبال، كمر فرمانبردارى وى بر میان بست
مستعین گفت: اى ابا محمد! آن را چگونه دیدى؟ فرمود: اى امیر المۆمنین! در زیبائى و مهارت رفتار مانندش ندیدهام. و چنین استرى جز امیر المۆمنین را شایسته نیست. خلیفه گفت: اى ابا محمد! امیر المۆمنین هم شما را بر آن نشانید (و بشما بخشید). حضرت به پدرم فرمود: غلام آن را بگیر، پدرم آن را گرفت و افسار كشید.[4]
جذبه ولایی امام در لحظات اول امامت
گفتند: در آن موقعى كه ما مشغول عزادارى و سرگردانى بودیم ناگاه دیدیم كه غلامى از اطاق اندرونى خارج شد، به غلام دیگرى صدا زد: ریاش این رقعه را بگیر و ببر خانه امیر المۆمنین به فلان شخص بده و بگو: این رقعه حسن بن على علیهماالسّلام است. مردم براى اینكه ببینند چه خبر است گردن كشیدند. بعد از آن از صدر رواق خانه درى گشوده شد، غلام سیاهى خارج شد، بعد از او امام حسن عسكرى علیه السلام با حالت حسرت زدگى خارج شد، سر برهنه، لباسها پاره پاره، «علیه مبطنة بیضاء»، صورت آن حضرت بدون كم و زیاد نظیر صورت پدر بزرگوارش بود.
فرزندان متوكل كه بعضیهاشان ولیعهد بودند در آن خانه بودند، تمام آنان بر سر پا ایستادند، ابو محمّد موفق جلو پاى آن حضرت بلند شد، امام حسن عسكرى علیه السلام نزد او رفت و با او معانقه نمود، موفق گفت: یابن عم خوش آمدى.
امام حسن علیه السلام میان دو درب رواق نشست، كلیه مردم در حضور آن حضرت بودند، خانه نظیر بازار پر از جمعیت شده بود.
همین كه امام حسن علیه السلام وارد شد و نشست مردم همه سكوت اختیار كردند، ما غیر از عطسه و سرفه چیزى نمىشنیدیم.[5]
پی نوشت:
1.احمد بن تاج الدین استرآبادى، آثار احمدى، ناشر: میراث مكتوب تهران،سال چاپ: 1374 ش،ص:547 و546
2. كلینى، محمد بن یعقوب - بهبودى، محمد باقر، گزیده كافى، مركز انتشارات علمى و فرهنگى - تهران، چاپ: اول، 1363 ش، ج1، ص:85و 86
3. كلینى، محمد بن یعقوب - مصطفوى، سید جواد، أصول الكافی / ترجمه مصطفوى، كتاب فروشى علمیه اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1369 ش، ج2 ؛ ص439
4. همان،ج2، ص: 437و 438
5.مسعودى، على بن حسین - نجفى، محمد جواد، ترجمه إثبات الوصیة لعلیّ بن أبی طالب علیه السلام، اسلامیه - تهران، چاپ: دوم، 1362 ش، ص: 455
بیاییم همچو او، امام زمان(عج) را یاری کنیم
امام حسن عسكری علیه السلام قریب به 6 سال امامت مسلمین را عهده دار بودند و در طول این مدت نسبت به هدایت مردم و حفظ جان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زحمات زیادی را متحمل شدند. ایشان در این دوران به صورت پنهانی و با اجرای اصل «تقیه»، با سیستم سازمان وكالت امور شیعیان را دنبال میفرمودند.
دوران امامت
امام عسكری علیه السلام، در سال 243هـ با فشار متوكل عباسی به سامراء منتقل شد.(1) اقامت طولانی امام عسكری علیه السلام در سامراء جز نوعی بازداشت از طرف خلیفه قابل توجیه نیست؛ به طوری كه حضرت مجبور بودند هر دوشنبه و پنجشنبه به دارالخلافه رفته و حضور خود را اعلام نماید(2) از طرفی هم تنها پیروان و شیعیان خاص میتوانستند با آن حضرت ارتباط داشته باشند.(3)
برخلاف سوء برداشت هایی که شده؛ ایشان در یک پادگان صرف نظامی نبودند، بلکه محیط و آن منطقه، مانند شهرک نظامی امروزی بود. امام حسن عسکری علیهالسلام در آن منطقه بسیار در محدودیت بودند، چون در یک شهرک نظامی دیده بان و نگهبان و جاسوس است و انواع و اقسام نیروهای امنیتی حضور دارند. آن ها میخواستند یک رقیب جدی از خاندان بنی هاشم با سابقه 3 قرن، عصمت و طهارت و علم را تحت کنترل درآورند، طبیعتا کم ترین ارتباط مردم با ایشان نیز برای حاکم ظالم عباسی ضرر داشت. پس نهایت دقت را انجام می دادند تا ایشان تحت کنترل باشد و مردم ایشان را کمتر ببینند و اگر می بینند کمتر حرف بزنند و اگر حرف می زنند مسائل امامت مطرح نشود.
امام عسكری علیه السلام اگر چه بسیار جوان و تحت مراقبت جاسوسان و عاملان خلیفه بود ولی به دلیل موقعیت بلند علمی و اخلاقی شهرت فراوانی پیدا كرده بودند، حتی روزهایی كه حضرت به مقر خلافت می رفت، در طول مسیر حضرت، كه مملو از مردم و بسیار شلوغ بود، مردم به احترام ساكت می شدند و جمعیت با شور و شعف بسیار به امام علیه السلام اظهار ارادت می كردند.(4)
امام حسن عسكری علیه السلام چون در حصر و كنترل حكام عباسی بودند و هم به لحاظ آن كه در عصری نزدیك عصر غیبت می زیستند، غالباً پنهان بوده و غالب امور و ارتباط آنان با شیعیان از طریق مكاتبات، توقیعات و وكلاء انجام می گرفت تا آنان آمادگی دوران غیبت را بیابند
زمینه سازی برای عصر غیبت
بحث ولایت و غیبت و ظهور حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه از زمان خود پیامبر صلی الله علیه و آله شروع شده و یازده امام دیگر متذکر این امر بوده اند ولی هرچه به پایان عرصه امامت البته به جهت ظهور نه حضور، نزدیک میشویم بویژه از زمان امام رضا علیه السلام این موضوع جدی تر می شود و در زمان امام حسن عسکری علیه السلام به اوج خود می رسد. اقدامات امام حسن عسکری علیه السلام در زمینه سازی ظهور حضرت مهدی علیه السلام به شرح زیر است : 1) مطلع كردن شیعیان از ولادت مهدی(عج)
مهمترین اقدام امام حسن عسکری علیه السلام، معرفی کردن شخص امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف است. در این مرحله از یک طرف باید امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را از شرّ جاسوسان جهت ترور و قتل و شهادت حفظ کنند و از طرفی باید ایشان را به اصحاب معرفی کنند.
این سختترین بخش فعالیت امام حسن عسکری علیه السلام است؛ زیرا بنی عباس بارها و بارها از علمای خودشان و از بزرگان علویان شنیدند که آخرین شخصیت معصوم، ظلم و ظالم را تار و مار می کند. این ویژگی برای آنها خیلی سخت بود، لذا به شدت مراقبت می کردند و در روایات هم این امر شبیه سازی به داستان حضرت موسی علیه السلام شده است که حتی دنبال قنداقه می گشتند که این چیست و کیست و منتسب به علویون است یا نه؟
امام حسن عسکری علیه السلام با یک ظرافتی این کار بسیار دشوار را به اتمام رساندند و به محبان خاص از اطراف، به خصوص قم، شهر ری، تهران و کاشان که مناطق شیعه نشین بودند، اطلاع رسانی کردند.
چنانچه احمدبن اسحاق كه از بزرگان شیعه می باشد، می گوید خدمت امام حسن عسكری علیه السلام شرفیاب شدم تا از ایشان در مورد امام بعد از ایشان سۆال كنم كه آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و بازگشت در حالی كه پسری سه سال كه رویش مانند ماه تمام می درخشید بر دوش خویش داشت.(5)
همچنین محمد بن عثمان دومین نائب نقل میكند كه به همراه چهل نفر از شیعیان نزد امام عسكری علیه السلام گردهم آمدیم و آن حضرت فرزندش را به ما نشان داد.(6)
گفتنی است كه حضرت بارها برای فرزندش عقیقه(7) نمودند تا ضمن اجرای برنامه و سنت اسلامی به دیگران بفهماند كه از وی فرزندی باقی است. 2) ارجاع سۆالات افراد به فرزندش
حضرت امام حسن عسكری علیه السلام محل مراجعه سۆالات شیعیان و نمایندگان خود بود و حضرت برای آماده سازی شیعیان، برخی از سۆالات مراجعه كنندگان را به فرزندش محول می كردند؛ برای نمونه به روایتی اشاره میكنیم:
سعدبن عبدالله قمی به همراه احمدبن اسحاق قمی نقل میكنند كه نزد امام یازدهم علیه السلام شرفیاب شدیم و سۆالات خود را با ایشان در میان گذاشتیم و حضرت به فرزندش اشاره كرد و فرمود: از نور چشمم سۆال كن و فرزند حضرت رو به من كرده و فرمود: هرچه می خواهی سۆال كن.(8)
به نوعی حضرت امام عسكری علیه السلام در پی معرفی جانشین خود بودهاند.
روزهایی كه حضرت به مقر خلافت می رفت، در طول مسیر حضرت، كه مملو از مردم و بسیار شلوغ بود، مردم به احترام ساكت می شدند و جمعیت با شور و شعف بسیار به امام علیه السلام اظهار ارادت می كردند
3) كاهش ارتباط مستقیم با شیعیان
امام حسن عسكری علیه السلام چون در حصر و كنترل حكام عباسی بودند و هم به لحاظ آن كه در عصری نزدیك عصر غیبت می زیستند، غالباً پنهان بوده و غالب امور و ارتباط آنان با شیعیان از طریق مكاتبات، توقیعات و وكلاء انجام می گرفت تا آنان آمادگی دوران غیبت را بیابند. 4) بیان موجودیت امام در عصر غیبت امام حسن عسکری علیهالسلام در حالی که در بحران کنترلی ویژه ای قرار داشتند و در یک محدوده نظامی بسر می بردند؛ می کوشیدند تا به مردم بفهمانند که شما امام دارید و او زنده و موجود است و حامی و هادی شماست؛ اما به آسانی قابل دسترس نیست. ایشان نهایت تلاش خود را نمودند تا ایمان مردم به غیب را افزایش دهند. 5) آماده کردن مردم برای اداره جامعه
مهم ترین نکته ای که امام حسن عسکری در نظر دارد این است که مردم بتوانند تحمل و بردباری و صبر و هم زیستی و در عین حال دین داری را تمرین و تجربه کنند که بدون سرپرست اصلی خود از حیث ظهور، بتوانند زندگی کنند و ثابت قدم بمانند. این همان اصل آمادگی برای غیبت است. ایشان سعی میکردند تا به وسیله نواب و یاران خاصشان و توسط نامه با شیعیان ارتباط داشته باشند تا مردم را برای عصر غیبت و نبودن امام عصرشان آماده کنند. 6) دعا برای ولی امر منتظر
حضرت امام عسكری علیه السلام در دعایی برای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از خداوند برایش چنین دعا میكند:
«...خداوندا او را از شر هر تجاوز كار و طغیانگر و از شر همه آفریدگانت نگه دار و او را از پیش رویش و از پشت سر و از سمت راست و چپش حفظ كن و او را نگهبان باش و از اینكه به او بدی برسد نگاهش دارد و در مورد او، پیامبرت و خاندان پیامبرت را نگاه دار و به سبب او عدالت را آشكار كن، با یاری ات او را پشتیبانی كن، یاورانش را یاری كن و...».(9)
مولای غایب غریبم! سرسلامت باد ما را در غم بابای شهیدت پذیرا باش؛ ای غمگین ترین در عصر غیبت! و ما را دعا کن تا بتوانیم زحمات پدر بزرگوارتان در آماده سازی و تعجیل در ظهور را به ثمر برسانیم.
پی نوشت ها:
1- الارشاد، شیخ مفید، ص334.
2- الغیبة، طوسی، ص129.
3- مناقب، ابن شهرآشوب، ج3، ص533.
4- الغیبة، طوسی، ص129.
5- كمال الدین، صدوق، ج2، باب38، ح1، ص80.
6- همان، ج2، باب43، ح2، ص162.
7- قربانی كردن گوسفند و اطعام گوشت آن به محرومان.
8- پیشین، ج2، باب43، ح21، ص190.
9- مصباح المتهجّد كفعمی، ص399.
********به وبلاگ من خوش آمدید*********
خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم .
آمین یا رب العالمین